خجالت اوره






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


خنده ی تو

تاجایی ک بتونم میخوام شاد باشیم

با بچه های فامیل دور مادر بزرگم جمع شده بودیم


داشت از قدیما میگفت همینطوری که تعریف میکرد


یه دفه زل زد تو چشم یکی از نوه هاش و پرسید:


عزیزم مگه عقد کردین؟؟با تعجب جواب داد:نع


مادر بزرگم روشو برگردوند واخمی کرد و زیر لب گفت:


یاد اون زمون بخیرتا کسی خونه شوهر نمیرفت


نع ابرو برمیداشت نع سرخاب سفیداب میکرد!!


سریع رفتم نشستم کنار همون که مادر بزرگم


ازش سوال کرده بود توی گوشش گفتم:


باشو تا مادر جون نفهمیده پسری


بلند شو گمشو برو بیرون!!!!



نظرات شما عزیزان:

mon o eshgam
ساعت9:59---9 بهمن 1393
سلام وب تون خیلی خوب
پاسخ:ممنون


سحر
ساعت21:16---5 آذر 1393
سلامممم
وب باحالی داری
دوس داشتی پیش منم بیا
پاسخ:سلام باشه حتما


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 22 آبان 1393برچسب:,ساعت18:41توسط mahdis | |