Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


خنده ی تو

تاجایی ک بتونم میخوام شاد باشیم

ی دخترم

ی دختر مغرور

ن بخاطر پول ن بخاطر......

ی دختر ک اگه  بمیره هم حاضر نیستم

ب اجبار کاریو انجام بده

ی دخترم ک تاالان هرکاری ک دوس داشتم کردم

هرکاری

ی دخترم ک فقط بقیه رو حرص میده

ی دخترم ک مردن وزنده بودنم برام فرقی نداره

ی دخترم ک تاحالا فقط ی جا کم اوردم

فقط یجا گفتم هرچی شد بشه

ی دخترم ک تاالان فقط همون جا کوتاه اومدم

اونم گذشت

الان خیلی وقته

ک گذشته از اون زمان

من اون دختر دیگه نمیخوام مثل قبل بشم همونی ک بودم

بیخی

فقط خواستم ب اونی ک گفت چرا مغروری بگم

مغرورم چون دخترم

مغرورم چون

ن تو ن .......برام هیچ اهمیتی ندارین

من ی دختر مغرور شیطونم ک اگه ب خودم باشه

همین الان بدون در نظر گرفتنم بقیه

دنیارو مال خودم میکنن

ی دخترم ک فقط خوش بودن برام ملاکه

ی دخترم ک خودمو ودوستامو فقط عشقه

پس بقیه لطفا چرت و پرت نگین حوصله نی

+نوشته شده در پنج شنبه 21 آبان 1398برچسب:,ساعت12:49توسط mahdis | |

سلام به توای دوستی که توی وب من هستی

این وب و مال خودت بون ونظریاذت نرهچشمک

+نوشته شده در پنج شنبه 6 شهريور 1398برچسب:,ساعت1:47توسط mahdis | |

 

 

یادش بخیر

دلم تنگ شده براگذشته

+نوشته شده در جمعه 22 دی 1396برچسب:,ساعت11:20توسط mahdis | |

ب نسل هاي بعدي بگوييد:

نسل ما نه سر پيازبود نه ته پياز.

نسل ما خود پياز بود كه هر كي مارو ديد گريه كرد...


 

+نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394برچسب:,ساعت13:23توسط mahdis | |

انقدر بغض هایم را فرو دادم وخندیدم

که خـــــــــــــدا هم باورش شده است که چیزی نیست.....


 

+نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394برچسب:,ساعت13:22توسط mahdis | |

كي ميشه ياد بگيرم ديگه شبا به هواي كابوس ديدن از خواب بيدار نشم

كه بغلت كنم و از ته دل ببوسمت بعدش ببينم نيستي

داد بزنم صدات كنم با گريه

فك كنم خوابم بخندم

يهويي يادم بيفته خيلي وقته رفتي و نيستي...


 

+نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394برچسب:,ساعت13:22توسط mahdis | |

خدایـــــــــــــــــــا عشق من میشی؟؟؟؟

عزیزدلم میشی؟؟؟؟

خستــــــــــــــــــه ام تنهــــــــــــــــام......

میخوام تنهاییمو توپر کنی.....

باهمه بزرگیـــــــــــت...

پامیذاری توقلبم...

اغوشت رو امشب به من قرض میدهی؟؟؟؟

میشه من بغض کنم وتوبگی...

مگه خدات نباشه که تواینجوری بغض کنی..

میشه من بگم خدایــــــــــــــا توبگی جون دلم....

خدایا خوب گوش بده که اخرین امیدم تویی نااامیدم نکنی

که به خداوندی خودت

گندمیزنم به همه چی


 

+نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394برچسب:,ساعت13:21توسط mahdis | |

ساقـــــی بیخیال مـــــن....

. سهمم رابریزروی زمین......

بگذار جاده ها مســـت کندد

شایدمسافرم رابرایم پس اوردند......


 

+نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394برچسب:,ساعت13:21توسط mahdis | |

دلم که گرفته باشد

باصدای دست فروش دوره گرد

هم گریه میکنم

چه برسد به

مرورخاطرات باهم بودنمان


 

+نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394برچسب:,ساعت13:19توسط mahdis | |

ﻋـﺸﻘﻢ ...

ﺍﮔـﻪ ﻳـﻪ ﺭﻭﺯ ﻣـُـﺮﺩﻡ ...


ﺩﻳـﺪﻱ ﺗـﺎﺑﻮﺗﻢ ﺭﻭﻱ ﺷـﻮﻧﻪﻫﺎﻱ ﻣـَﺮﺩﻣﻪ!!!


ﻭﻟـﻲ ﻧـﻤﻴﺎﻡ ﭘـﺎﻳﻴـﻦ ﺑﻪ ﺩﻝ ﻧــﮕـﻴﺮﻳﺎ !!!


ﺣــــﻼﻝ ﮐـﻦ!!!


ﻗـﻮﻝ ﻣـﻴﺪﻡ ...


ﺑﻪ ﺧـﺪﺍ ﻗـﻮﻝ ﻣـﻴﺪﻡ ﻫـﻤﻴﻦ ﻳــﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﺯﺕ ﺑــﺎﻻﺗﺮﺑﺎﺷـﻢ 

 

ﺑـﻌﺪﺵ ﺩﻳـﮕﻪ ﻫـﻤﻴﺸﻪ ﺧـﺎﮎ ﭘـﺎﺗﻢ ...


ﻫــﻤـﻴﺸﻪ ...

 

+نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394برچسب:,ساعت13:18توسط mahdis | |

تنها نیستم!
نگران شب هایم نباش

 تنها نیستم،

بالشم،

هق هق گریه هایم،

قرص هایم،

دفتر کاهی نوشته هایم،

سردی دستانم

همه هستن . . .

+نوشته شده در یک شنبه 13 دی 1394برچسب:,ساعت13:16توسط mahdis | |

یک وقت حرف این و آن را برایم نیاوری
کمی از خودت بگو
کمی از عشق تازه ات بگو
بگو که بیشتر از من دوستت دارد
بگو که دشت شقایق مسافر دیگری هم دارد
نگاهی به شمع نیمه جان مزارم کن
سوختنش را ببین بیشتر نگاهش کن
با اینکه میداند لحظه ای دیگر می سوزد و میمیرد
ولی می جنگد تا نیمه جان به دست باد نمیرد
می جنگد تا لحظه ای بیشتر سنگ قبرم را روشن کند
می ماند و می سوزد تا سوختنم را باور کند …

حال لحظه ای به خود نگاه کن
مرا در خاطرات فراموش شده ات پیدا کن
میدانم اثری از اسمم درخاطراتت نیست
میدانم ردپایی از اشک و آهم نیست
عشق من چه بی ارزش و ارزان بود برایت
ارزانتر از ارزانم فروختی به حرف مردمانت
التماس و جان کندنم را ندیدی
ولی دروغ این و آن را خوب شنیدی
برای پرواز آرزوهای مردم
در قفسم انداختی بی آب و گندم
یک عمر در قفس تنگت زندان بودم
مثل قناری جان میدادم و لحظه لحظه از عشقت می سرودم
روزی در قفس را باز کردی و آسمان را نشانم دادی
اما افسوس که هرگز پرواز را یادم ندادی
آسمان من همینجاست کنار چشمانت
اما چشمانت کجاست به دهان پر از دروغ مردمانت
با یک دل پر از امید به سویت پر گشودم
ولی بالهایم را شکستی مرا کشتی در سکوتم
تو که با قصه این مردمان خوابیده ای
چرا با شعر لالایی من از این کابوس بیدار نشده ای
تو که برای این مردمان دل می سوزانی
چه قصه های شومی از سیاهی چشمانت برایم گفته اند
افسوس که نمیدانی
چه تهمت ها از تو بر خیالم نیاورده اند
چه مدرک ها برای اثبات جرمت نساخته اند
عشقت را به صد حرف دنیا نفروشم
ارزان پیدایت نکردم و به دو دنیا نفروشم
کاش میدانستی زندگی بجز گذر عشق ارزش دیگری ندارد
حرف این مردمان بجز رنگ جدایی رنگ دیگری ندارد
کاش چشمان نازت را بر حرف این مردمان می بستی
با عشق من عهد و پیمانی تازه می بستی
ولی افسوس من زیر خاکم
با هزار آرزوی رفته بر بادم
ولی هنوز هم میگویم
دوستت دارم ای عزیز جانم اسمای مهربانم
کاش می فهمیدی

+نوشته شده در پنج شنبه 21 آبان 1394برچسب:,ساعت13:23توسط mahdis | |

باسلام و عرض ادب خدمت دوستانم این مطلبی رو که میزارم تجربه من نیست منم خوندم آخرش مجبور شدم به اشتراک بزارم.

سلام مصطفی هستم 32سالمه.بخاطر آرامش وجدانم و اینکه شاید این متن ب دست امثال من برسه این متن رو مینویسم.امیدوارم درسی باشه برای بقیه... چند سال پیش با پریسا آشنا شدم و چون دختر پاکی و معصومی بود بعد ازمشورت وتایید خانوادم باهم ازدواج کردیم. زندگی معمولی و آرومی داشتیم.بعداز دوسال کم کم هوس کردیم بچه دار بشیم.و من وقتی تصور میکردم بابا میشم تمام وجودم رو آرامش و یه حس خاص ک فقط بابا ها میتونن درک میکنن، فرا میگرفت. برادر و خواهرانم همه شون پسر داشتن. ولی من همیشه از خدامیخاستم بچم دخترباشه. باهمسرم توافق کردیم ک فقط یک بچه داشته باشیم و من از صمیم قلب آرزو میکردم بچمون دختر باشه. همسرم دوماه حامله بود ک باهم ب مشهد رفتیم و چون شوق و ذوق زیادی ب بچه داشتیم کلی لباس و عروسک خریدیم.پریسا بمن میگفت فقط از خدابخواه بچون سالم وصالح باشه.ولی من میخندیدم و میگفتم سالم باشه صالح باشه دختر باشه..... وقتی از مشهد اومدیم اتاق بچه رو تزیین و مرتب کردیم .گذشت وگذشت. پریسا 4ماهه حامله بود سونوگرافی رفت و دکتر گفت بچه تون سالمه و دختره... نمیتونم بیان کنم ولی خدارو بخاطر لطفش خیلی شکر کردیم. گذشت وگذشت.... من و پریسا بخاطر شرایطش رابطه زناشویی مستقیم نداشتیم.. ولی بخاطر روحیه پریسا و مخصوصا خودم نمیذاشتم رابطه جنسیمون سرد بشه.. متاسفانه ی کم اراده من سست شده بود..یکروز ک با یکی از دوستام تو مغازه نشسته بودیم بهم پیشنهاد داد ک وقتیکه مادرش خونه نیس یکی از دوست دختراشو ببریم خونشون... منم شرایطم طوری بود ک دوستم بیشتر وسوسم میکرد...قبول کردم و ..... . گذشت... تا اینکه باز این کار و هر بار با یه خانم تکرار شد... دیگه احتیاجی نبود ک طرفه پریسا برم. از اینکارم لذت میبردم.. پریسا همش بمن کنایه میزد اما من جدی نمیگرفتم و میگفتم من منتظرم بچه مون بدنیا بیاد بعد رابطمون مثل سابق میشه.از صمیم قلب پریسا و بچه مون رو دوست میداشتم اما مثل کسی ک اعتیاد داره ب این کار وابسته شده بودم.اما اصلا فکرشو نمیکردم پریسا بمن شک کنه. پریسا هفت ماهه حامله بود ومن هی بیشتر تو لجنزاری ک بخودم درست کرده بودم غرق میشدم.ای کاش میشد ب گذشته بر میگشتم. ی شب ک عروسی دوست پریسا بود تصمیم گرفتم در نبود پریسا یکی از دخترها رو بیارم خونه.چند بار این کار رو قبلا انجام داده بودم.عصر پریسا بامن تماس گرفت و گفت با خواهرش ب آرایشگاه میره.منم ک فرصت رومناسب دیدم دختره رو ب خونمون آوردم ... حدودا یکساعت بعدش دختره رفت ومنم ک خیلی هول بودم ب پریسا زنگزدم هرچی زنگزدم جواب نداد. ب خواهرش زنگزدم اون گفت خبری از پریسا ندارم.دلواپس وعصبانی شدم. دوبار صدبار هزاربار زنگ زدم جواب نداد. داشتم دیوانه میشدم.شاید اگه حامله نبود بهش شک میکردم و دربارش فکرای بد میکردم. ساعت7شب بود.و خبری از پریسا نبود. کفشامو پوشیدم ک برم بیرون ک یکدفعه دیدم هر سه تا کفش پریسا سرجاشه.تعجب کردم.اومدم یکی یکی اتاق و آشپزخونه رو نگاه کردم .ترس تو دلم افتاد ک نکنه پریسا خونه بوده و همه چی رو دیده.. حمام و توالت رو هم نگاه کردم فقط تو کمد لباس نگاه نکرده بودم. در کمددیواری رو باز کردم..... پریسا توکمد بود اما انگار خودشو ب خواب زده. زبونم بند اومده بود نمیدونستم چی بگم ...گفتم تو اینجایی ؟؟ مگه آرایشگاه نبودی؟؟ جواب نداد... وقتی تکونش دادم ی دفعه افتاد.. لباسش غرقه ب خون بود.. پریسا رگ دستش رو زده بود..و من اصلا باورم نمیشد..او همه چی رو کامل دیده بود... وقتی اونو ب بیمارستان رسوندم او تموم کرده بود دکتر گفت بخاطر خونریزی شدید مادر و بچه هردو مردن...تموم دنیا بر سرم خراب شد هنوز همه از من میپرسن چرا..مگه چ مشکلی داشتید ک پریسا خودشو کشت و فکر بچه تو شکمش رو هم نکرد... ومن فقط نگاشون میکنم و حرفی ندارم بگم.بیمارستان دوتا جنازه تحویلم داد. حالم خییلی خرابه..ب کسی چیزی نگفتم و لی زندگی ک بعد از پریسا برام مونده از عذاب طناب داربدتره. بی اختیار ب اتاق دخترمون میرم و ساعتها زانو میزنم و اشک میریزم ومیشینم لباسها و عروسکها رو نگاه میکنم.برگه های سونو و آلبوم عکس تنها یادبودیه ک _از پریسا و دخترم برام مونده. پریسا من اشتباه کردم اما این تقاصی نبود ک بخاطر یک لحظه لذت و نفهمی بخام پس بدم. تو حق زندگی داشتی. زندگی برای من تموم شده.پریسا فقط یک رویای کوتاه بود.بارها خواستم تیغ رو روی رگهام بکشم اما شهامتش رو ندارم. تیغی ک پریسا هفت بار رو دستاش کشیده بود...میخام برم اعتراف کنم اما برم چی بگم.؟؟ چی عوض میشه؟؟ پریسا برمیگرده؟؟ دخترم چی؟؟ یا امام رضا قول داده بودم ک دخترم بدنیا اومد سه تایی بیام پابوست.. پریسا خیلی ظالمی.. من صدبار گناه کردم بهت خیانت کردم اما تو یکبارب همیشه نابودم کردی.. هر روز سر خاکشون میرم.. ازشون معذرتخواهی میکنم.. اما دریغ از یک جواب... از خودم متنفرم... از همه زنهای هرزه متنفرم. دلم میخاد اون دختری رو ک اونروز آورده بودم رو بکشم..اما آخرش میبینم مقصر اصلی خودمم.... پریسا امروز پرنیا هشت ماهشه... یعنی دختر هشت ماهه چجوریه؟؟ میتونه بنشینه؟؟ تاکی باید ب پرنیا شیر بدی؟؟ حوصلم سر رفت کی صدا میزنه بابا. پریسا دامن بنفشه ک از مشهد خریدیم کی اندازشه؟؟ پریسا بخدا من نمیخاستم اینطور بشه. پریسا لعنت ب من... خدایا به خون امام حسین ع قسمت میدهم هر کس این را کپی کرد غم دلش رو رفع کن و حاجت دلش را براورده کن. آمین خودم زیر 1 دیقه جواب گرفتم همین نخونده یه آرزو بکن. .﴿.قُل.هُوَ.اللَّهُ.أَحَدٌ.۞.اللَّهُ.الصَّمَدُ.۞.لَمْ.يَلِدْ.وَلَمْ.يُولَدْ.۞.وَلَمْ.يَكُن.لَّهُ.كُفُوًا.أَحَد.﴾.. اینو بخون وبفرست اگر نفرستیش به قران پشت کردی تنزیلَ العزیزِ الرّحیم لتُنذرَ قوماً مااُنذرَ آباؤهم فَهُم غافلون به3 گروه بفرست ببين تا60دقيقه ديگه خدأبرات چه میکنه

+نوشته شده در پنج شنبه 21 آبان 1394برچسب:,ساعت12:33توسط mahdis | |

هیـــــــــــــــــــــچـــــــــــــــــــــــــی

فقط اینجاداره

بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارووووووووووووووووووووووووووون

میااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد

دووووووووووووووووووووووووووووووووووس بارون

منم دارم میرم زیر بارووووووووووووووون

+نوشته شده در سه شنبه 19 آبان 1394برچسب:,ساعت18:59توسط mahdis | |

امروز یه پسره رو دیدم موهاش بلند تا پایین شونش . این مسئله مهمی نیست .

مسئله مهم اینجاس که پسره با کش عروسکی صورتی که روی کشِ عکس زیبای خفته بود

موهاشو بسه بود !
تازه یه کلاه بافت زرد که عکس Pooh بود سرش کرده بود !
خدایش حقش بود جف پا میرفتم تو صورتش

بعضی از دخترا باید از پسرا یاد بگیرن !
بعضی از پسرا اینقدر قشنگ ابرو برمیدارن لامصب قرینه ی همدیگه هست ، آدم کیف میکنه میبینه !

 

   سلامتى دخترى که تو خیابون بنز براش بوق زد ، سرشو انداخت پایین و به راننده گفت : گمشو ، من پسرم ، فقط موهام بلنده ، یکمم زیر ابرو برداشتم !

حکایت عشق های بعضی پسرا:

اگه میخوای بیای تو زندگیم در بازه

اگه میخوای بری هم در بازه

فقط جلوی در واینسا جلو رفت و امد و میگیری!!

+نوشته شده در یک شنبه 17 آبان 1394برچسب:,ساعت16:12توسط mahdis | |

برادرم
ابـــرو برداشتنتو تحمل کردم….
ناخـــن بلند کردنتو تحمل کردم….
ماتیــــــک زدنتو تحمل کردم….
سلام عجقم چطول مطولی گفتنتو تحمل کردم ….

اما میخای بری بیرون نمیدونی چی بپوشیو نمیتونم تحمل کنم
خدا شاهده نمیتونم

+نوشته شده در یک شنبه 17 آبان 1394برچسب:,ساعت16:4توسط mahdis | |

Moharam

+نوشته شده در پنج شنبه 23 مهر 1394برچسب:,ساعت17:15توسط mahdis | |

یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ...که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم دورم حلقه کردی ... بهت می‌گم چشماتو می‌بندی؟ میگی آره! بعد چشماتو می‌بندی ... بهت می‌گم برام قصه می‌گی تو گوشم؟ می‌گی آره! بعد شروع می‌کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی‌شن ... می‌دونی؟ می‌خوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟ ولی تو که نمی‌دونی می‌خوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمی‌دونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمی‌بینی که سریع می برم ... نمی‌بینی خون فواره می‌زنه ... رو سنگای سفید ... نمی‌بینی که دستم می‌سوزه و لبم رو گاز می‌گیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه می‌گی.. من شلوارک پامه ... دستمو می‌ذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم می‌ریزه رو زانوم و از زانوم می‌ریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و نمی‌تونی ببینی ... تو بغلم کردی ... می‌بینی که سرد شدم ... محکمتر بغلم می‌کنی که گرم بشم ... می‌بینی نامنظم نفس می‌کشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! می‌بینی هر چی محکمتر بغلم می‌کنی سردتر میشم ... می‌بینی دیگه نفس نمی‌کشم ... چشماتو باز می‌کنی می‌بینی من مردم ... می‌دونی؟

من می‌ترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم می‌گیره‌ها ! بعدش تو همون جوری وسط گریه‌هات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلم می‌شکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟

+نوشته شده در پنج شنبه 23 مهر 1394برچسب:,ساعت9:45توسط mahdis | |

سایز پا 36: ترسو و وابسته
سایز 37:موزی و جذاب
سایز 38: حساس و زود رنج
سایز 39 : هیجانی و مغرور
سایز 40 : شیطون و مغرور
سایز 41: عصبی و لجباز
سایز 42: عشقی و باحال
سایز 43 : شوخ و جذاب
سایز 44 : پر حرف و تنوع طلب

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت22:29توسط mahdis | |

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت21:24توسط mahdis | |

فریاد بزن که کربلا ماتم نیست

میراث حسین، درد و داغ و غم نیست

جان مایه نهضت حسینی این است:

هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست

با خون غم نوشتم غربت مکان ما نیست

از یاد بردن حسین هرگز کار ما نیست

.

.

در انتظار دیدنت به دشت غم نشسته ام

رها نکن دل مرا بیا که دل شکسته ام

دانی که چرا چوب شود قسمتش آتش

بی حرمتیش بر لب و دندان حسین است

دانی که چرا آب فرات است گل آلود

شرمندگیش از لب عطشان حسین است

دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش

یعنی که خدا نیز عزادار حسین است.

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت21:7توسط mahdis | |

باز باران با ترانه

مي خورد بر بام خانه

يادم آمد كربلا را ،

 دشت پر شور و بلا را ...

گردش يك ظهر غمگين

گرم و خونين

لرزش طفلان نالان

زير تيغ ونيزه ها را

با صداي گريه هاي كودكانه

وندرين صحراي سوزان

مي دود طفلي سه س اله

پر ز ناله ، دلشكسته ، پاي خسته

باز باران

قطره قطره

مي چكد از چوب محمل

خاكهاي چادر زينب

اندك اندك مي شود گل ...

باز باران با محرم...

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت21:3توسط mahdis | |

لباسها در آب کوتاه میشوند و برنجها دراز.
در درازای زندگی لباس باش ودرپهنای آن برنج
و اگر عمق این پیام را نفهمیدی
بدان که تنها نیستی، چون منم نفهمیدم! :)

 ====================

کاش الآن کنارم بودیو واسم لالایی میخوندی
منم با لگد میزدم بهت میگفت گمشو مگه من بچه م ؟! جمع کن این لوس بازیا رو :خخخخ

====================

یه سوال
یعنی این نوشابه کوچولوها بی خانواده محسوب میشن؟!

====================

یه عمه دارم، خدایش خیلی آدم خوبیه، خداوکیلی حقش بود که خالم باشه!:|

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت20:51توسط mahdis | |

ﺧﺎﻧﻪ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻟﻮﺍﺯﻡ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻭﻥ ﺯﺍﺋﺪﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﺭﻭ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ..:))

 ====================

یکی هم نداریم برامون یه آب انار بیاره بگه:
عزیزم خسته نباشی انقدر میخندونی :(

====================

قدیما که فتوشاپ نبود آدما چقدر زشت بودن!!
نخند خودتم زشت بودی:|

 ====================

بالاتر از سرعت نور میدونی چیه ؟
سرعت جمع و جور كردن خونه در مواجهه با مهمان سرزده :))

====================

مخاطب خاصم بهم اس داده با این مضمون:
"جل الخالق! قدرت خدا رو ببین! قورباغه داره اس ام اس میخونه!!"
نه شما بگین اینم مخاطب خاصه که من دارم آیا؟!

====================

از فرشید امین عزیز که اهنگ بعد از نسترن رو خونده خواهش میکنیم اهنگ قبل از نسترن رو هم بخونه که ما کلا در جریان باشیم…

====================

آیا میدانید : یک اتاق مرتب نشانه ای از کامــپیوتر خــراب یا اینترنتی قطع شده میباشد !

 ====================

“باز منو کاشتی رفتی” چیست ؟
اعتراض نهال به باغبان وظیفه نشناس !

====================

امروز صبح كه از خواب بیدار شدم اولین سوالی كه برام پیش اومد این بود كه من كجام؟!!!
یه كم كه دقت كردم فهمیدم مامانم اتاقم رو تمیز كرده

====================

یه ﺳﻮﺍلی ﺫﻫﻦ ﻣﻨﻮ ﺩﺭﮔﯿﺮﮐﺮﺩﻩ !
ﺍﯾﻦ ﺁﺗﺸﻨﺸﺎﻥ های ﻣﺤﺘﺮﻡ ،
ﭼﺮﺍ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﺒﻘﻪ ﯼ ﺍﻭﻝ ﻧﻤﯽ ﺷﯿﻨﻦ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺑﺮﻥ
ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﺸﻦ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯿﻠﻪ ﻫﺎ ﺳﺮ ﺑﺨﻮﺭﻥ ﺑﯿﺎﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ؟

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت20:48توسط mahdis | |

از یه اسب میپرسن چرا هر کس تورو میبینه سوارت میشه؟
اون اسب جواب نداد. سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت.
میدونید چرا؟؟؟
چون اسبا نمیتونن حرف بزنن.
نه واقعا انتظار داشتین اسبها حرف هم بزنن؟:|

====================

یکی از بزرگترین حسرتام مال وقتیه که میرم خونه ی کسی واسش شیرینی خامه ای میبرم !
بعدش تا آخر مهمونی منتظر میشم بلکه یه تیکشو بیاره با چایی بخوریم ولی نمیاره لعنتی !

====================

من اولش ، یه گوله نمك یددار بودم بعدش دستو پا در آوردم
گفتم شماهم درجریان باشید !:)

====================

یه وقتایی لازمــه از گوشیمون بشنویم “مشترک مورد نظر آدم نمیباشد … لـــطفا قطع کنید”!

====================

حالا گاوداری و مرغداری و پرورش اسب و این چیز ها رو خارج شهر میسازن قابل درکه برام !
اما نمی فهمم دیگه چرا دانشگاه ها رو خارج شهر می سازن؟:|

====================

امان از دسته این مانکنای جلویه مغازه هأ امروز دماغ یکیشون و گرفتم بهم گفت مرض داری ؟ نگو صاحب مغازه بود!!

+نوشته شده در دو شنبه 20 مهر 1394برچسب:,ساعت20:45توسط mahdis | |

 

این جای خالی که تو سینه ام هست


قبلا یه روزی ... جای قلبم بود !

 

اخ یادش بخیر هه

+نوشته شده در پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:,ساعت1:24توسط mahdis | |

⇩درد یعنــــــــــی ⇩ ✔هَمــــــین✔ ✖اَلــــــــــآن✖

دِلــَــمــــــــ⭕ ♧براشــــــ♣ ♔خیلیــــ♚ ♕تنگــــــ شده♛

♤اَمــــــــا♠ ◇هیچــــ غَلَطیـــــ◆ ♙نمیــــ ــ ــتونم♟ ♔ بکنمـــــــ ♚

+نوشته شده در پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:,ساعت1:22توسط mahdis | |

 
 ﺑَـــﻌـــْـــﺪ ﺍَﺯ ﺗــْــﻮ ﻟــَــــﺒــْﺨَـــﻨـــْــﺪ ﯾـــٰـﺂﺩَﻡ ﻧــِـــﻤـْـــﯿــٰٰـﺂﺩ ﻭَﻟـﮯ ﺧُـﺒـــْـ ؛
ﺑـہِ ﺩَﺭَﮐــْـــ...
ﺗـﺮﯾــــــــﭙّــــــــــــِ ﺍَﺧـْﻢ ﺷـــــــــﯿﮑْـــ ﺗـــَـــــــــﺮِﻩ

+نوشته شده در پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:,ساعت1:22توسط mahdis | |

 
⬅ وقتی یه دختر بهت گیر میده.. ➡
⬅ وقتی حسودی میکنه و حرص میخوره... ➡
⬅ خوشحال باش..! ➡
⬅ چون که عاشقته..!! ➡
⬅ نگو حساسه..! ➡
⬅ نگو شکاک و بدبینه.! ➡
⬅ واسش مهمی! ➡
⬅ فقط بترس از روزی که➡
⬅ اوج گیردادناش بشه یه کلمه ➡
⬅ هـــرجـــورراحــتـی..! ➡

وبیخیال

+نوشته شده در پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:,ساعت1:19توسط mahdis | |

↫ ✘ ی دخترایی هستن #مغرورن... ✘ ↬
زود #عصبی میشن... ✘ ✘ ↬
سرشون تولاک خودشونه... ✘ ↬
تا ی چیزی میگی تند تند جواب میدن... #لجبازن... ✘ ↬
اینارواذیت نکنین اینا سراسر #احساسن... ✘ ↬
یه دخترایی هستن وقتی از عشقشون و رفیقشون ناراحتن میگن #مهم_نیست در صورتی که درونشون داره #آتیش میگیره.. ✘ ↬ .
اینا رو اذیت نکنین اینا سراسر عشقن... ✘ ↬
اینا همونایین که یواشکی عاشق شدن اما نگفتن به کسی.. ✘ ↬ .
اینا همونایین که فقط ی جا آروم میشن اونم تو بغل #رفیقشون و #عشقشونه... ✘ ↬
اینا حسود میشن فقط واسه #عشقش و #رفقاشون... ✘ ↬
اینا جون میدن واسه دوستاشون... ✘ ↬
اینا همونایین که با آهنگ غمگین گریه میکنن ... ✘ ↬
اینا یه وقتایی میگن خوابم میاد اما تا صبح اهنگ گوش میدن و #اشک میریزن... ✘ ↬ اینارو #اذیت نکنین. ✘ ↬ ..
✘﹏??﹏✓◐ اینا #غصه هایِ_یواشکی دارن... ✘﹏??﹏✓◐

+نوشته شده در پنج شنبه 16 مهر 1394برچسب:,ساعت1:14توسط mahdis | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد